محل تبلیغات شما



در راستای این که فیلم های دانلودی را باید زودتر ببینم تا از روی هارد کامپیوتر پاکشان کنم نشستم بعد از عمری این فیلم معروف دار و دسته های نیویورک را دیدم. دیکاپریو چقدر جوان و کم سن و سال بود همین طور باقی بازیگرها. مال خیلی سال پیش است و خب همان موقع که تلویزیون پخش کرد من ندیده بودم. از آن بازی های معروف دی لوییس که همیشه حرفش هست و خب برای من این یک قلم حسابی جا افتاده بود. یاد هست دسپینا ولی دیده بود و برایم تعریف کرده بود که فیلمی است درباره ماهیت
1. چند شب پیش که با باربد که حرف می زدم حرفش را پیش کشیدم که باید برم و کلاس آنلاین و این حرف ها. گفت کلاس دوخت و دوز؟ من هم آمدم کلاسی بگذارم و گفتم: نه، طراحی لباس! به بهی گفت و اضافه کردم: مگه نمی دونی بعد از کوکوشنل نفر بعدی منم! ادعای گزافی بود و نمی دانم یکهو از کجا به ذهنم رسید ولی بعد با خودم فکر کردم چرا که نه ! نشستم و به این موضوع عمیق فکر کردم. این که به هر حال دست نایافتنی نیست. راهی است که شروعش کرده ام برایم باید سرنوشت ساز باشد.
بخواهیم نخواهیم دیروز اتفاقی در ایران افتاد که عیار واقعی ما را نشان داد. و تعجب نکنید اگر می گویم در ایران. آن اتفاقی که در عراق افتاد اگر چه اتفاق مهمی بود ولی بسیار کوچکتر از حاشیه های آن در ایران بود. در ظرف بیست و چهار ساعت هیجانات بالا گرفت. هیجان و عشق و نفرت ایرانی ها که طبق معمول همیشه جریان فراگیر احساسی و کاملاً بدون منطقی است، صفحات اجتماعی را به عرصه ی جنگ و فحاشی و تعصب و عدم تحمل تفکر مقابل تبدیل کرد.
1. حیف نیست بهار از سر اتفاق بغلتد در دستم آن وقت تو نباشی؟! شمس لنگرودی 2. دیشب تا آخرین لحظه سال نو داشتم می دویدم. کارهایی که تمامی نداشت. بله . سال هم تحویل شد و یک جوری با سال تحویل های قبلی فرق داشت که نمی دانم دقیقاً چه جوری. فقط می دانم متفاوت بود و البته خوب هم بود. طبق معمول ماچ و بوسه و تبریک و بغل بغل و . عیدی و عیدی و عیدی. دل توی دلم نبود عیدی ها را بدهم. به خصوص آن کوله پشتی که برای باربد خریده بودم و حالا که نگاه می کنم برای همه شان ذوق

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدرسه شاد..خانه مهر و امید Mohammadi41